"یااله العالمین"
سلام؛
این یکی یا شاید تقریبا دو ماه اخیر یه تجربه ی خوبی واسم پیش اومد. میگن بهتره سعی کنیم که از تجربیات دیگران بیشتر استفاده کنیم چون عمر انسان اونقدر نیست که بخواد هر چیزی رو تجربه کنه. با اینکه تا حدی موافقم اما به نظرم تجربه کردن یکسری چیزها باعث میشه که بعدش بیشتر قدردان باشی و یکسری مسائل رو با تموم وجودت درک کنی، البته باید مراقب هم بود. در طی زمان اتفاق افتادن این تجربه خب یه جاهایی خیلی سختی کشیدم و خیلی نگران شدم اما یه جاهایی هم بود که خیلی خوشحال می شدم و آروم بودم. و در عین حال سعی می کردم که شکرگزار باشم. در تموم این مدت خانوده ام تنهام نذاشتن و خیلی دلسوزانه و با حوصله کمکم کردن. گاهی که دچار بی قراری، شک و نگرانی می شدم، خیلی محکم به آرامش دعوتم می کردن و با راهنمایی هاشون همیشه به ادامه ی راه، امیدوار و دلگرمم می کردن. اما در آخر این تجربه، نتیجه ی دلخواه نداشت. نتیجه ای که باب میل دل باشه، واسه همین پذیرشش در ابتدا واسم سخت بود. اما خب به قول خواهرم خدا گر ببندد زحکمت دری، زرحمت گشاید در بهتری، بعد از اینکه نتیجه ی این تجربه باعث ایجاد غم سنگینی روی دلم شد باز هم لطف خدا شامل حالم شد و دوباره با کمک خانواده ام تا حدی آروم شدم. در حین تلاش برای بدست آرودن این آرامش، شروع کردم به خوندن یک کتاب، کتابی به اسم "استاد عشق"، زندگی نامه ی پروفسور سید محمود حسابی، خدا رو بی نهایت سپاسگزارم برای آشنایی با این کتاب و مهم تر از اون آشنایی با این انسان باارزش و به معنای واقعی بزرگ، در حین خوندن این کتاب تازه فهمیدم که این اتفاقی که واسم افتاد رو باید از دید مثبت نگاه کنم و اسمش رو تجربه ی خوب بذارم، چقدر در زمان خوندن کتاب و غرق شدن در هنگام مطالعه و آشنایی بیشتر با این انسان بزرگ، از خدا و خودم خجالت کشیدم و تازه فهمیدم قدر چیزهایی رو که دارم رو باید بیشتر بدونم و خیلی بیشتر شکرگزار باشم. یه متن زیبایی که از پروفسور حسابی در کتاب واسم خیلی باارزش بود این بود که فرمودند: " بله زندگی همین است، پر از فراز و نشیب است، تلخی و شیرینی دارد. همه چیز می گذرد. مهم این است که آدم یاد بگیرد، وقتی کار یا زندگی سخت می شود، میزان طاقت او، در سختی ها کمی بیشتر از مشکلی باشد که پیش آمده است. اما باید انسان تجربه ایی که به دست می آورد، فراموش نکند. قدر توانایی ها و نعمت های خود را بداند، و به بهترین شکل، از آن بهره ببرد.1"
اما بعد از خوندن این کتاب و تغییر دیدم نسبت به این اتفاق یا همون تجربه ی خوب این بود که تازه فهمیدم که از این تجربه چه چیزهای خوبی یاد گرفتم:
یکی اینکه هیچ مکانی امن تر و هیچ کانونی گرم تر از خانواده نیست، هر چقدر که فکر کنیم یکسری مسائل در زندگی هست اما همین حضور و درکنارهم بودن باارزش ترین دلگرمیه و در هر شرایطی باید قدر این موهبت الهی رو بدونیم.
دوم اینکه تجربه ی خوبِ دوست داشتن بود.
و سوم تلاش برای درک بهتر و شناخت بیشتر از وجود خودم و اینکه سعی کنم در برابر مسائل خیلی قوی تر باشم.
پیشنهاد می کنم حتما این کتاب رو تهیه کنید و برای یکبار هم که شده حتما مطالعه اش کنید.
روح این استاد گرانقدر شاد و راهش پررهرو باد.
"خدایا شکرت"
.............................................................................................................................
1- صفحه ی 101 کتاب "استاد عشق"، نوشته ی ایرج حسابی
2- در ادامه ی مطلب دو تا از ابیاتی از کتاب حافظ و یک بیت از کتاب سعدی هست که پروفسور حسابی برای فرزندشون خونده بودن.