میراث

امام علی علیه السلام می فرمایند: گواراترین زندگی برای کسی است که به آن چه خداوند قسمت او کرده، خرسند و راضی باشد. غررالحکم و دررالکلم

میراث

امام علی علیه السلام می فرمایند: گواراترین زندگی برای کسی است که به آن چه خداوند قسمت او کرده، خرسند و راضی باشد. غررالحکم و دررالکلم

میراث

امام رضا علیه السلام فرمودند:
امام همدم و رفیق، پدری مهربان...
و همچون مادری دلسوز به نوزاد
و پناه بندگان در گرفتارى سخت است.

یا صاحب الزمان!
امام مهربانم، دوستت دارم.

..................................
السلام علیک یا اباعبدالله؛

شکرخدا که در پناه حسینم
گیتی از این خوشتر پناه ندارد...
...........................................
این روزها بیشتر می گویم:

****الهی رضاً بقضائک****
................................
مارا به دعا کاش نسازند فراموش
رندان سحرخیز که صاحب نفسانند
...............................
امام مهدی عج می فرمایند:
"بدرستی که من، سبب آسایش و امنیت
برای همه ی موجودات هستم،
همان طور که ستاره ها برای اهل آسمان
امان هستند."
الدرة الباهره 48/3
................................
ای کاش میشد برای مزارت گلدانی بیاوریم...
................................
"لایوم کیومک یا اباعبدالله ع"
...............................

«اَللَّهُمَّ!
إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ
فَقْدَ نَبِیِّنَا صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
وَ غَیْبَةَ وَلِیِّنَا؛
خدایا!
ما شکایت به درگاهت می کنیم
از نبودن پیامبرمان که درود تو بر او و آلش باد!
و از غیبت ولیّ مان.»
........................................
اللهم عجل لولیک الفرج(الهی آمین)
........................................

آخرین نظرات
  • ۲۲ تیر ۹۵، ۱۴:۴۳ - ... یک بسیجی ...
    یاحق
نویسندگان

۶۳ مطلب با موضوع «طریق وصل» ثبت شده است

آتش نشان
آتش دشمن بسیار سنگین بود،

اما ما را اجبار به میدان نیاورده بود که اکنون با آتش از میدان به در رویم...

تیرها و ترکش‌ها پیک‌هایی هستند که ارمغانِ یقین می‌آورند و بشارتِ بهشت...
اگر با یقین پای در میدان نهی، این آتش نیز برد و سرد و سلامت خواهد شد آن‌سان که آن آتش بر ابراهیم شد...

میان آتش و گلستان، ما آتش را برگزیده‌ایم و نه عجب که در باطن این آتش گلستان است و در باطن آن گلستان دنیا، آتش.

از کتاب گنجینه‌ی آسمانی(سید شهیدان اهل قلم)

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۴۱
Elgar68

آتش نشان

همه را دعوت می‌کند به فرار، اما خود به دل آتش می‌زند... و دل ما را آتش می‌زند!

چه دریادلی است آتش‌نشان شهید که برای نجات جان انسان‌ها، خودش قربانی می‌شود، می‌سوزد و زیر آوار می‌ماند... تا جوانمردی زیر آوار نماند، تا وقتی می‌نویسیم «اسطوره»، فقط «افسانه» نباشد؛ «شاهد عینی» داشته باشد! آه! هم‌الان صدای آژیر آمبولانس آمد! آفتاب آمد دلیل آفتاب! فقط دعا می‌کنم این یکی زنده بماند! گمانم دخترکی، چند کوچه آن ورتر انتظار پدر را می‌کشد... همان مرد آشنای روز اول مهر! شغل پدر؟ آتش‌نشان! و نه فقط شغل، بلکه «عشق»! و نیک اگر بنگری، تا «عاشق» نباشی، یارای این را نداری که برای «جمهوری»، دل به آتش بزنی! اسطوره‌های ما همه عاشق بودند! و قصه عشق نیز پایانی جز آتش ندارد! نه! هنوز هم پروانه‌ای عاشق‌تر است که برنمی‌گردد! این را آتش‌نشانی می‌گفت که همکارش، دوستش، رفیقش و برادرش، زیر خروار آواری از آتش، جامانده بود! هدف اگر نجات جان آدمی باشد، زنده‌باد جنون و دیوانگی! زنده‌باد پرنده‌ای که با بال سوخته. پرواز می‌کند! زنده‌باد آتش‌نشانی که عقل عافیت‌طلب محاسبه‌گر را از نفس خود جدا می‌کند تا شجاعت عشق در وجودش خاموش نشود! آمد... دیدیم! عکسش هست! سندش هست! چه فیش حقوقی آشنایی! چیزی در مایه‌های همان دریافتی مدافعان حرم! با حقوق نجومی نمی‌توان مرد میدان شد و قدم در گلستان آتش نهاد! «ذخیره نظام» خودش را در «خیابان جمهوری» نشان داد، آنجا که امانتدار «مال مردم» شد! باورم هست صدای آتش‌نشان دلسوخته تا ابد در گوش تاریخ می‌ماند «علی بیا برگردیم! همه جا داره می‌سوزه! علی اما نیامد! نگران بود! گفت اینها مال مردمه»! و این همان «فرهنگ مدافعان حرم» است! همان نگرانی برای امن و امان مردم! بزرگ‌شدگان مکتب «جمهوری»! شهدای جناح مردم! تقدیم جان، برای آنکه جان مردم به خطر نیفتد! آه! دوباره صدای آژیر آمبولانس! خدا کند هیچ کودکی، محروم از آغوش پدر نباشد! اصطلاحاتی هست که هرچه زودتر باید اصلاح شوند! «امانتدار بزرگ» یعنی آتش‌نشان فداکار و... راستش! «استانبول»، هم دیگر نام برازنده‌ای برای تقاطع جمهوری و فردوسی نیست! در تقاطع امروز و دیروز «نام» باید به نام نامی اسطوره‌های زمان باشد؛ همین شهدای آتش‌نشان! «ساختمان کهنسال» فروریخت لیکن پرچم  فداکاری به شهادت شهدای آتش‌نشان، همچنان بلند است! خدایا! از رحمت واسعه خود گلستانی برای این اسوه‌های ایثار فراهم کن! یا الله! رنج، غالب است و گنج اما غایب! و نگاه که می‌کنم هر لحظه را چو الان که دارم این متن را می‌نویسم، «غروب آدینه» می‌بینم! رحمی... رحمی که ما آخرین ابنای آدم، تاب این همه درد را نداریم!

«حسین قدیانی» در روزنامه «وطن امروز»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۴۰
Elgar68

یاابوالفضل العباس ع

سَلامُ اللَّهِ وَ سَلامُ مَلائِکَتِهِ الْمُقَرَّبِینَ وَ أَنْبِیَائِهِ الْمُرْسَلِینَ وَ عِبَادِهِ الصَّالِحِینَ

وَ جَمِیعِ الشُّهَدَاءِ وَ الصِّدِّیقِینَ [وَ] الزَّاکِیَاتُ الطَّیِّبَاتُ فِیمَا تَغْتَدِی وَ تَرُوحُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ 

..................

سلام خدا و سلام فرشتگان مقرّبش، و پیامبران مرسلش، و بندگان شایسته اش، و همه شهیدان و صدّیقان و درودهاى پاک و پاکیزه در آنچه مى آید و می رود بر تو باد اى فرزند امیر مؤمنان، شهادت می دهم براى حضرتت به تسلیم و تصدیق و وفا، و خیرخواهى، براى یادگار پیامبر مرسل (درود خدا بر او و خاندانش باد) ، و فرزندزاده برگزیده، و راهنمای دانا، و جانشین تبلیغ گر، و ستمدیده غارت زده، خدا از جانب پیامبر و امیر مؤمنان و حسن و حسین (درود خدا بر ایشان) جزایت دهد برترین جزا به خاطر این که صبر کردى و کار خویش را تنها به حساب خدا گذاشتى، و یارى نمودى پس چه نیکو سرانجامى است خانه آخرت..


"بخشی از زیارت حضرت عباس بن على بن ابیطالب علیه السّلام"

گریه امام زمان(ع) در مصیبت حضرت ابوالفضل (ع)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۵ ، ۱۲:۰۰
Elgar68

یاحسین ع

محرم انسان را مؤدّب می‌کند و ادب را به انسان می‌آموزد.

روضه‌های کربلا خودبه‌خود انسان را با ادب و با حیا بار می‌آورد.

ادب ظرف حیا، تقوا و آورندۀ عبودیت در روح انسان است.

ادب انسان را کنترل می‌کند و انسان مؤدّب بسیاری از گناهان را مرتکب نمی‌شود.

مظهر ادب در کربلا ابالفضل العباس(ع) است.
رسول خدا(ص) فرمودند:حق فرزند بر والدینش این است که او را مؤدب کند و به او ادب بیاموزد.

"استاد پناهیان"

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۵ ، ۲۰:۵۹
Elgar68

توبه

در پشــیمانی چــراغ معــرفــت روشــن تر است
تــوبــه کــــن! هـــرگز برای توبه کردن دیر نیست
هــمچنان در پــاسخ دشــنام می گــویم ســلام
عــاقلان دانــنــد دیــگر حاجــت تفــسیر نیــست
باز اگــر دیوانــه ای ســنگی به مـن زد شاد باش
خـــاطــر آییــنه ی مــا از کــسی دلگــیر نیــست

"فاضل نظری"

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۴ ، ۱۷:۱۶
Elgar68

یاحسین علیه السلامالسلام علیک یا حسین بن علی ایها الشهید

از ازل در طلب ات، چشم ترم گفت: حسینـــ
هر کجا بال زدم، بال و پرم گفت: حسینـــ
مادرم داد به من درس محبت، اما
من حسینی شدم از بس پدرم گفت: حسینــــ
شیره مِهر تو خون شد به رگ ام شد جاری
خونِ دل اشک شد و در نظرم گفت: حسینـــ
تا گُل نام تو وا شد به لب ام، باز پدر
گفت: شکر تو خدایا! پسرم گفت: حسینــــ
هرچه دارم همه از لطف پدر بود که او
عوض قِصه به بالین سرم گفت: حسینــــ
این عجب نیست که یک بنده بَرَد نام تو را
که خدایِ ازل دادگر ام گفت: حسینــــ
تیغ ها نوحه خون از لب شان جاری شد
تا در آن لحظه که بانویِ حرم گفت: حسینـــــ
گفتم ای عشق مرا دستِ نیاز است دراز
طلب خویش به نزدِ که برم؟ گفت: حسینــــ

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۴ ، ۱۹:۴۵
Elgar68

ایمان

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۴ ، ۲۰:۲۳
Elgar68

پس از این که حضرت یوسف به غیر خدا توسل جست امام صادق (علیه السلام) فرمود :

جبرئیل نزد یوسف آمد و گفت : چه کسی تو را زیباترینِ مردم قرار داد ؟
گفت : پروردگار من .
جبرئیل : چه کسی مهر تو را آن‌چنان در دل پدر افکند ؟
یوسف : پروردگار من .
جبرئیل : چه کسی کاروان را به سراغ تو فرستاد تا تو را از چاه نجات دهند ؟
یوسف : پروردگار من .
جبرئیل :چه کسی سنگ را [ که از بالای چاه افکنده بودند ] از تو دور کرد ؟
یوسف : پروردگار من .
جبرئیل : چه کسی تو را از چاه نجات داد ؟
یوسف : پروردگار من .
جبرئیل : چه کسی مکر و حیله ی زنان مصر را از تو دور ساخت ؟
یوسف : پروردگار من .
جبرئیل گفت : پروردگارت می‌گوید چه چیز سبب شد که حاجتت را نزد مخلوق بردی و نزد من نیاوردی ؟ به همین جهت باید چند سال در زندان بمانی .

.

دلا همواره تســـــلیم رضـــا باش...............به هر حالی که باشــی با خدا باش


منابع: کتاب داستانهای آموزنده از حضرت یوسف علیه‏ السلام ، سایت دلدادگان

بیشتر

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۱۱
حقیر

مردی با اصرار بسیار از رسول اکرم یک جمله به عنوان اندرز خواست. 
رسول اکرم به او فرمود : 
" اگر بگویم به کار می‏بندی ؟ " 
- " بلی یا رسول الله ! " 
" اگر بگویم به کار می‏بندی ؟ " 
- " بلی یا رسول الله ! " 
- " اگر بگویم به کار می‏بندی ؟ " 
- " بلی یا رسول الله ! " 
رسول اکرم بعد از اینکه سه بار از او قول گرفت و او را متوجه اهمیت‏ 
مطلبی که می‏خواهد بگوید کرد ، به او فرمود : 
" هرگاه تصمیم به کاری گرفتی ، اول در اثر و نتیجه و عاقبت آن کار فکر کن و بیندیش ، اگر دیدی نتیجه و عاقبتش‏ 
صحیح است آن را دنبال کن و اگر عاقبتش گمراهی و تباهی است از تصمیم‏ 
خود صرف نظر کن "


منبع؛ وسائل ، جلد 2 ، صفحه . 457 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۴۶
حقیر

دل نوشته

"یااله العالمین"

سلام؛

این یکی یا شاید تقریبا دو ماه اخیر یه تجربه ی خوبی واسم پیش اومد. میگن بهتره سعی کنیم که از تجربیات دیگران بیشتر استفاده کنیم چون عمر انسان اونقدر نیست که بخواد هر چیزی رو تجربه کنه. با اینکه تا حدی موافقم اما به نظرم تجربه کردن یکسری چیزها باعث میشه که بعدش بیشتر قدردان باشی و یکسری مسائل رو با تموم وجودت درک کنی، البته باید مراقب هم بود.  در طی زمان اتفاق افتادن این تجربه خب یه جاهایی خیلی سختی کشیدم و خیلی نگران شدم اما یه جاهایی هم بود که خیلی خوشحال می شدم و آروم بودم. و در عین حال سعی می کردم که شکرگزار باشم. در تموم این مدت خانوده ام تنهام نذاشتن و خیلی دلسوزانه و با حوصله کمکم کردن. گاهی که دچار بی قراری، شک و نگرانی می شدم، خیلی محکم به آرامش دعوتم می کردن و با راهنمایی هاشون همیشه به ادامه ی راه، امیدوار و دلگرمم می کردن. اما در آخر این تجربه، نتیجه ی دلخواه نداشت. نتیجه ای که باب میل دل باشه، واسه همین پذیرشش در ابتدا واسم سخت بود. اما خب به قول خواهرم خدا گر ببندد زحکمت دری، زرحمت گشاید در بهتری، بعد از اینکه نتیجه ی این تجربه باعث ایجاد غم سنگینی روی دلم شد باز هم لطف خدا شامل حالم شد و دوباره با کمک خانواده ام تا حدی آروم شدم. در حین تلاش برای بدست آرودن این آرامش، شروع کردم به خوندن یک کتاب، کتابی به اسم "استاد عشق"، زندگی نامه ی پروفسور سید محمود حسابی، خدا رو بی نهایت سپاسگزارم برای آشنایی با این کتاب و مهم تر از اون آشنایی با این انسان باارزش و به معنای واقعی بزرگ، در حین خوندن این کتاب تازه فهمیدم که این اتفاقی که واسم افتاد رو باید از دید مثبت نگاه کنم و اسمش رو تجربه ی خوب بذارم، چقدر در زمان خوندن کتاب و غرق شدن در هنگام مطالعه  و آشنایی بیشتر با این انسان بزرگ، از خدا و خودم خجالت کشیدم و تازه فهمیدم قدر چیزهایی رو که دارم رو باید بیشتر بدونم و خیلی بیشتر شکرگزار باشم. یه متن زیبایی که از پروفسور حسابی در کتاب واسم خیلی باارزش بود این بود که فرمودند: " بله زندگی همین است، پر از فراز و نشیب است، تلخی و شیرینی دارد. همه چیز می گذرد. مهم این است که آدم یاد بگیرد، وقتی کار یا زندگی سخت می شود، میزان طاقت او، در سختی ها کمی بیشتر از مشکلی باشد که پیش آمده است. اما باید انسان تجربه ایی که به دست می آورد، فراموش نکند. قدر توانایی ها و نعمت های خود را بداند، و به بهترین شکل، از آن بهره ببرد.1"

اما بعد از خوندن این کتاب و تغییر دیدم نسبت به این اتفاق یا همون تجربه ی خوب این بود که تازه فهمیدم که از این تجربه چه چیزهای خوبی یاد گرفتم:

یکی اینکه هیچ مکانی امن تر و هیچ کانونی گرم تر از خانواده نیست، هر چقدر که فکر کنیم یکسری مسائل در زندگی هست اما همین حضور و درکنارهم بودن باارزش ترین دلگرمیه و در هر شرایطی باید قدر این موهبت الهی رو بدونیم.

دوم اینکه تجربه ی خوبِ دوست داشتن بود.

و سوم تلاش برای درک بهتر و شناخت بیشتر از وجود خودم و اینکه سعی کنم در برابر مسائل خیلی قوی تر باشم.

پیشنهاد می کنم حتما این کتاب رو تهیه کنید و برای یکبار هم که شده حتما مطالعه اش کنید.

روح این استاد گرانقدر شاد و راهش پررهرو باد.

"خدایا شکرت"

.............................................................................................................................

1- صفحه ی 101 کتاب "استاد عشق"، نوشته ی ایرج حسابی

2- در ادامه ی مطلب دو تا از ابیاتی از کتاب حافظ و یک بیت از کتاب سعدی هست که پروفسور حسابی برای فرزندشون خونده بودن.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۱۰
Elgar68