حدیث معروفی از یکی از همسران پیغمبر نقل شده است که میگوید:
پیغمبر اکرم صلیاللهعلیه وآله هر شب منزل یکی از همسرانشان استراحت میکردند. شبی نوبت من بود و آن حضرت در اتاق من بودند. مدّتی در بستر خوابیدند.
من خودم را به خواب زدم. مدتی گذشت. او میگوید حضرت خیال کردند که من خوابم. خیلی آرام از رختخواب بیرون رفتند و مشغول نماز شدند. بعد از نماز سر به سجده گذاشتند و شروع کردند به گریه کردن.
من کنجکاو شدم که ببینیم به چه سبب گریه میکنند. آرام آرام خودم را کشاندم به آن جایی که پیغمبر در حال سجده مشغول گریه بود. خوب گوشم را نزدیک بردم تا سخن حضرت را در حال سجده بشنوم. شنیدم که عرض میکند: «الهی لاتَکِلْنِی إِلى نَفْسِی طَرفَة عَینٍ أبداً ألهی لاتَرُدنِّی فِی سُوءٍ اسْتَنْقَذْتَنِی مِنه؛ خدایا یک آن من را به خودم وامگذار. خدایا! تو که من را از بدیها نجات دادی، دیگر من را به بدیها برنگردان.» دیگر نتوانستم طاقت بیاورم گفتم: یا رسولالله! شما که گناهی ندارید. به علاوه قرآن میفرماید «لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ». این چه حالی است که شما دارید؟ چرا نیمهی شب اینطور گریه میکنید؟
فرمود: «افلا اکون عبدا شکوراً؛ من بندهای حقشناس نباشم؟»
سخنان آیتالله مصباح یزدی (دامت برکاته) به مناسبت سالگرد رحلت آیتالله بهجت (ره)